آبشار آنجیلی کا
بازدید و گردش در مسیر بلندترین آبشار منطقه لفور
بسم الله الجمیل و القادر
برنامه ی آبشار انجیلیکا
نکته : در کل متن گزارش هر جا عبارت “آقایان” بیان شده منظور آقایان همنورد غیر از جناب سرپرست هستند ، هر جا لازم بوده به ایشان اشاره ایی صورت بگیرد با عبارت مشخص “سرپرست ” انجام شده است .
دلچسب ، عالی ، پر هیجان ، صمیمی ….. با این عبارات قرار بر ساخت جمله نیست همه ی این کلمات بخشی از ویژگی های این برنامه را بیان می کنند .
قرار بر این بود که ساعت 7:00 از مقابل ایستگاه متروی تهرانپارس حرکت کنیم که به لطف تاخیر همنوردان ، ساعت حرکت به 8:00 تغییر پیدا کرد.
طبق سنت حسنه ، به جا ، مدبرانه و عادلانه ی گروه ، عاملان این فاجعه ی عظیم بشری (تاخیر یک ساعته حرکت ) جهت جبران بخش کوچکی از خسارتی که وارد کرده اند ، از همان حلیم – کباب فروشی نزدیک ایستگاه ، برای همنوردان بزگوارشان حلیم تهیه کردند که این حلیم داستانی شد از داستان های هزار ویک شب ؛ خلاصه آن میشود اینکه به زعم این دوستان ، از لحظه ورود اولین قاشق حاوی حلیم به دهان مبارکمان تا پایان حیات (ان شاءالله) طیبه یمان هر گونه موفقیتی بدست آوریم ، حاصل بلع همین حلیم مذکور خواهد بود. و بر اساس همین نظریه روزی چند نوبت ذکر “والحلیم و ما ادراک مالحلیم ” ورد زبانشان بود.
در همان ابتدای حرکت به دلیل قدرت بالای روابط عمومی که بالذات در خانم ها وجود دارد و به مناسبت حضور سه خانم محترم و بزرگوار بعنوان اعضای جدید ، مراسم معارفه بین خانم ها برگزار شد.
در ساعت 9:57 وارد شهرستان فیرزوکوه شدیم جهت استفاده از سرویس بهداشتی توقف کوتاهی داشتیم . در همان جا بود که سرپرست بزرگوار برنامه از طنزنامه ی تاریخی جناب آقای خباز ، که در آن به مساله ی سرویس بهداشتی در ابتدای صبح اشاره کرده بودند ، یاد کردند.
در ساعت 10:54 بود که یک پلیس وظیفه شناس و با دقت ، فرمان ایست به ون سفید رنگ ما دادند و من باب عدم بستن کمربند ایمنی مسافرین و همچنین خرابی چراغ ترمز عقب – سمت راست ماشین مبلغ دویست و پنجاه هزار ریال جریمه از گروهمان دشت فرمودند.
به هر ترتیب در ساعت 12:42 به محل اسکان که یک طبقه از یک خانه محلی در روستا بود رسیدیم و بعد از انتقال وسایل و آماده سازی اولیه وسایل نهار ، مشغول آماده شدن برای نماز ظهر و عصر شده و با خواهش و تمنایی که از سرپرست بزرگوار گروه به عمل آمد به ایشان اقتدا کردیم . در گیر و دار خواهش ها هم یاد کردیم از جناب آقای آقایی پور که علاوه بر سرپرستی برنامه ها ، امام جماعت گروه هم هستند .
بعد از اقامه نماز مشغول صرف نهار شدیم که به لطف دوستان خصوصا بانوان محترم جدیدالورود به گروه و همچنین کدبانو بودن همسر آقای ورکش ، سفره رنگارنگی برقرار شد
در ساعت 14:12 در حالیکه وسایل مورد نیاز جهت پیمایش به آبشار را همراه داشتیم ، با مرکب سفید گروه به ابتدای مسیر منتقل شدیم . در حین جمع آوری وسایل و همچنین هر زمان به چالش کوله چینی برخورد می کردیم یاد و خاطره ی اسطوره ی کوله چینی ، سرکار خانم عفتی عزیز را گرامی میداشتیم .
صاحب ملک محل اسکانمان ، به عنوان بلد راه ، در جلوی گروه و به فاصله ی چند ده متری (!) حرکت می کردند .
در ابتدای مسیر، سرپرست محترم چند قانون را به دوستان جدیدالورود ابلاغ و به سایرین یادآور شدند و در همین خطبه بود که جناب فتاح زاده به سمت جانشینی ایشان در صورت رخداد هر گونه اتفاق ناگوار (خدای ناکرده ) نائل آمدند .
مسیر در ابتدا بسیار ساده بود و به همین مناسبت از مناظر موجود در جنگل به خوبی استفاده می کردیم . آمَاااا از یک نقطه به بعد ، گِل بودن سطوح شیبدار که جای پای مطمئنی هم نداشت باعث میشد که طی طریق با دوشواری انجام شود .
در هنگام عبور از یکی از لیز بازار های مسیر بود که پیرزنی را دیدیم که سوار بر یک اسب شاسی به همراه یک عدد سگ ، با اعتماد به نفس و خیلی راحت از کنار گروه که به سختی داشتند مسیر را طی میکردند عبور کرد. بعدتر فهمیدیم ایشان عمه ی آقای بلد راه بودند و چند متر بالاتر ، کلبه ی باصفایی دارند و به تازگی صاحب گوساله ی نو رسیده ایی شده اند . دوستان از نورسیده دیدن کردند . درنهایت بعد از کمی خوش و بش و گفت و گو با اخذ چند عکس یادگاری گروهی با عمه خانم از ایشان خداحافظی کردیم اما تا خود ِ خود ِ تهران یاد و خاطره ایشان همراهمان بود.
در ادامه ی مسیر هر چه به جناب آبشار نزدیک و نزدیک تر می شدیم مسیر سخت تر هم می شد تا آنجا که به ناگاه در حین عبور یکی از اعضای محترم و متشخص گروه از سخت ترین بخش مسیر ، شتاب گرانش زمین از 9.8 به عددی در حدود 15 رسید و منجر به سرخوردنشان شد که جناب سرپرست گرامی در مقام اسباب امداد الهی منجی شدند و ایشان را نجات دادند . (همیشه تواضع و فروتنی ویژگی بارزم بوده ….. )
در حدود ساعت 18:00 بود که به زیارت حضرت آبشار نائل آمدیم ، مشغول عکاسی شدیم و محظوظ از موفقیت در پیمایش و رسیدن به ایشان بودیم .
از آنجا که زمان پیمایش تا آبشار دو برابر مدت مورد انتظار بود می بایست سریعتر در مسیر بازگشت قرار می گرفتیم که به تدبیر سرپرست محترم مسیری غیر از مسیر رفت و البته راحت تر و ساده تر از آن بود.
مسیر بازگشت دارای موانع متعددی از حصارهای چوبی اطراف مراتع و نیز پل هایی که نهایتا شامل دو تنه ی باریک درخت بود ما را به چالش می کشاند که با رمز بسم الله الرحمن الرحیم از آن ها عبور کردیم ….
به یمن پیمایش در شب لیلة الرغائب و همچنین شکوه و عظمت فضای جنگل که به دلیل تاریکی ، صد چندان شده بود ذکر سبحان الله از جانمان بر می آمد و منجر به داشتن احساس نزدیکی خاصی به حقیقت مطلق هستی می شد.
ناگفته نماند که خدای رحمان در همان شب لیلة الرغائب آرزوی یکی از اعضای گروه که قصد ندارم به اسمشان که آقای وثوق بود اشاره کنم ، را برآورده نمود .
در نهایت بعد از یک خستگی دلچسب و عالی حاصل از 8 ساعت پیمایش ساعت 22:30 به روستای محل سکونت رسیدیم و بعد از شستشوی گل هایی که از جنگل سوغات آورده بودیم سفره شام را پهن کردیم ضمن اینکه خانم صاحب خانه زحمت کشیده بودند آش دوغی را برای گروه تدارک دیده بودند که ماشاءالله آقایان به دلیل بی اشتهایی خانم ها امان ندادند و تا آخرین قطره دوغ آن را تناول فرمودند.
طبق مذاکرات بعمل آمده در حین صرف شام ، جناب مستطاب سرپرست ، ساعت صرف صبحانه ی فردا صبح را 6:30 اعلام فرمودند که در همان جا بود آقایان پیش بینی های باطلی فرمودند از این دست که خانم ها قطعا در آن ساعت بیدار نخواهند شد و کذا و کذا …… حال آنکه زهی خیال باطل !
نشان به آن نشان که راس 6:30 سفره صبحانه پهن ، کتری روی گاز در حال جوشیدن بود و هنوز خبری از آقایان همنورد نبود …. در نهایت سخت ترین مسولیت برنامه بر عهده ی سرپرست پرتوان گذاشته شد و از ایشان خواستیم آقایان را از هم نشینی با پادشاه هفتم بیرون بکشند ! و خلاصه آنکه بالاخره در ساعت 7:00 صبح دورهم جمع شده و مشغول صرف صبحانه بودیم که بازهم به مدد آذوقه ی همراه خانم های جدیدالعضو (!) و همچنین جناب سرپرست که به لطف خدا از بهترین نعمت الهی یعنی یک همسر تمام و کمال بهره مند هستند ، سفره رنگارنگی برای صبحانه داشتیم . البته بیان اینکه قرار بر این بود که آقایان همنورد ، کله پاچه تدارک ببینند و با فرافکنی حین صرف صبحانه توقع املت از خانم ها داشتند به نظر ضروری نمی آید لذا مطرح نمی کنم .
در ساعت 8:00 با لباس های آماده ی خیس شدن و همراه داشتن لباس جهت تعویض ، به سمت آب ولرم (!) طبیعی حرکت کردیم که برای رسیدن به آن می بایست از چند روستا عبور می کردیم .
خداوند حکیم را سپاس که وقتی به محل آب ولرم رسیدیم و تا زمانی که از آن خارج شویم محیط دنج بود .
دوستان داخل آب شدند و تا لحظه ی خروج که ساعت 10:25 بود یکی از آقایان که بازهم اشاره نمی کنم آقای وثوق بودند طبق عادت همیشگی که تجربه ی آن را پیش از این در سفر کویر ورزنه داشتیم ، مشغول هنرنمایی در داخل و خارج آب من جمله شیرجه و پشتک و …. بودند . در نهایت به لطف وجود دو عدد رختکن در کنار حوضچه ، لباس های خیس تعویض شد و به سمت مرکب حرکت نموده و به منزل محل سکونت عزیمت نمودیم .
اقامه ی نماز و جمع آوری وسایل و صرف نهار اقدامات بعدی بود و همچنین زیارت امامزاده روستا که به صورت اختیاری انجام شد.
از آنجا که برای گروه و خصوصا سرکار خانم آذری (از اعضای جدیدالورود گروه ) ، “کمک به اقتصاد روستا” بسیار مهم بود ، و از ابتدای سفر اندر فواید آن خطبه ها قرائت فرمودند ، چندنوع از فرآورده های طبیعی من جمله کره محلی ، تخم مرغ محلی و همچنین رب ازگیل از خانم صاحبخانه خریداری کردیم .
ساعت 14:0 روز جمعه همگی سوار بر ون سفید گروه با خانم و آقای صاحبخانه و همچمنین روستای زیبایشان خداحافظی کرده وبا دعای خیر و آرزوی سلامتی خانم صاحبخانه برای گروه ، به سمت تهران راهی شدیم.
در حین راه بر خلاف آرزوی جناب سرپرست مبنی بر استراحت و سکوت حاصل از خستگی ، همچنان گپ و گفت ها ادامه داشت و در توقف کوتاهی که در نزدیکی شهرستان دماوند داشتیم ، سرکار خانم کریم زاده کریمانه بستنی مهمانمان کردند و تا انتهای مسیر هم برخلاف برخی اعضا که خودتان می دانید آقایان همنوردمان بودند ، حتی یک کلمه هم به این رفتار کریمانه اشان اشاره نکردند. احسنت بر این همه مناعت طبع که از ویژگی های بارز همان کروموزم X نهایی موجود در دی ان ای می باشد.
در ساعت 18:57 به مقابل متروی تهرانپارس رسیدیم و با ارزوی دیدار مجدد همه ی همنوردان غیر از آقایان محترم همنوردمان ، از یکدیگر خداحافظی کردیم و رهسپار منازلمان گشتیم تا از این به بعد با خاطره ی شیرین این برنامه ی سراسر لذت و به امید برنامه های دلچسب دیگر روزگار بگذرانیم.
در انتها سپاسگزار خداوند رحیم هستم که برنامه ی بی نقصی را جهت گذران دو روز ِ مفرح و لذت بخش را با فراهم آوردن امکان حضور همه ی همنوردان محترم فراهم کرده بود . قطعا تمام لحظات این برنامه که به جانم نشست به دلیل حضور یکایک همنوردان محترم بود.
از جناب آقای بشیری نیز به جهت پشتیبانی آنلاین و ارزوهای سلامتیشان، تشکر می کنم.
آرزوی سلامتی و جمیع خیرات حضرت محبوب را برای تمامی اعضای گروه و علی الخصوص جناب آقای مهدی ورکش دارم .
والسلام.
توضیح : کروموزم های تعیین جنسیت در خانم ها به صورت XX و در آقایان XY می باشد. و اشاره به کروموزوم نهایی همان X و Y است که به ترتیب در خانم ها و آقایان وجود دارد.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.