قله خشچال
بسم الله الرحمن الرحیم
نام برنامه: قله خشچال
زمان اجرای برنامه: 7 و 8 خرداد 1394
نام گروه: گروه کوهنوردی شهید ورکش
سرپرست برنامه: خانم فاطمه عفتی
همنوردان:
خانم ها: الهام عباس زاده
آقایان: مسعود جزایری، مجید قاری حیدری، محمد صالح خندق آبادی، علیمراد مسعودی
نوع برنامه: کوهپیمایی سنگین
شروع و پایان برنامه: روستای وربن
مخابرات: آنتن دهی موبایل (ایرانسل) در روستا و در جاده معدن وجود دارد. در جانپناه و در نزدیکیهای قله آنتن دهی خوبی وجود داشت.
منابع تامین آب آشامیدنی: در اوایل مسیر، بعد از حدود نیم ساعت، چشمه ای لوله کشی شده وجود دارد که چشمه اصلی آن کمی بالاتر قرار دارد. در میانه های راه نیز چشمه ای وجود داشت که آب آن زیاد نبود.
آب و هوا هنگام اجرای برنامه: ابتدای برنامه تا جانپناه گرم و گاهی وزش باد، جانپناه سرد و بارش شبانه، از جانپناه تا قله سرد و گاهی همراه با وزش باد 🙂
هزینه برنامه: 80 هزار تومان
اطلاعاتی درباره منطقه:
قله خشچال با ارتفاع 3930 متر يکي از قلل رشته کوه البرز غربي محسوب مي شود ودقيقا در مرز دو استان قزوين و مازندران قرار گرفته است موقعيت اين کوه در بين دره هاي الموت در جنوب و دره هاي دو هزار و اِشکِور در شمال خود قرار گرفته است و از قلل همجوار اين قله مي توان به قله گي جکين در شرق و قله زيور چال در غرب اشاره نمود چنانچه خط الراسي که قله خشچال روي آن قرار گرفته بسمت غرب ادامه دهيم بواسطه چند قله و گردنه به کوه درفک در کنار شهر رودبار خواهد رسيد و اگر اين خط الراس را بسمت شرق ادامه دهيم به قله سيالان خواهد رسيد البته يک يال ديگر هم از اين قله بسمت شمال غرب جدا مي شود که انتهاي آن يال هم به کوه سماموس خواهد رسيد اين کوه جاذبه هاي ديدني فراواني را در بطن خود نهفته دارد که مي توان درياچه و دره زيباي اوان در جنوب وآبشار ميج در شمال کوه را نام برد درياچه اوان درياچه زيبايي مي باشد که در کوهپايه قله خشچال با مساحت تقريبي 10 هکتار يکي از قطب هاي گردشگري استان قزوين مي باشد وهرساله خيل زيادي از گردشگران را بسوي خود جذب مي کند وگفتني است که آب اين درياچه در فصول سرد سال تا چندين متر يخ ميبندد ومناسب اسکي بر روي يخ هم مي باشد.
مسیرهای صعود:
از راه هاي رسيدن به قله خشچال از جبهه جنوبي مي توان به چهار راه اشاره نمود که همه آنها با رسيدن بروي يال شرقي دره اوان مشترک مي شوند واين يال بسمت شمال تا قله خشچال امتداد دارد:
1- راه پاکوب روستاي وربن
2- راه پاکوب روستاي اوان
3- مسيري که بعد از روستاي اوان از کف دره واز کنار رودخانه بريال شرقي سوار مي گردد.
مسير چهارم هم که راه جاده خاکي معدن مي باشد که بطول 16 کيلومتر جهت معدن باريت تا کنار پناهگاه کشيده شده است و مي توان اين راه را توسط ماشين هاي شاسي دار طي نمود ودر مورد راه شمالي کوه هم مي توان گفت که نزديکترين روستا به ضلع شمالي کوه روستاي ميج مي باشد که در ابتداي دره اِشکِور قرار دارد وراه از کنار اين روستا شروع و ابتدا به گردنه زيور چال مي رسد و سپس بسوي قله خشچال تغيير مسير مي يابد و بالاتر از روستا هم آبشار زيباي ميج قرار گرفته است.
مقدمات:
از شروع برنامه همین را بگویم که گویا دوستان 5:40 از میدان آزادی حرکت کرده بودند. چرا که ساعت 6 قرار بود همنورد دیگرشان(یعنی بنده) را در بین راه در کرج سوار کنند.
وسیله نقلیه ون سبز رنگی بود که کرایه شده بود و آقای جزایری، آقای حیدری(جانشین)، آقای مسعودی، آقای خندق آبادی، خانوم عفتی(سرپرست)، همنوردان این برنامه بودند. با کمی تاخیر(در حد چند دقیقه) به دوستان میرسم و بعد از سلام و احوالپرسی، ساعت 6:10 به سمت مقصدمان حرکت میکنیم.ساعت 7 به عوارضی قزوین می رسیم و 5 کیلومتری قزوین سمت راست به سمت جاده الموت میرویم.
راهنمای برنامه قرار است یکی از آشنایان قزوینی سرپرست، خانم خاتمه باشند. 10 کیلومتری جاده را رفته بودیم که طی تماس سرپرست متوجه میشویم که آنها خود قزوین منتظر ما هستند و ما باید راه رفته را برگردیم.ساعت 8 صبح بعد از سوار کردن راهنما به همراه سه دوستی که گویا همسفرمان خواهند بود، از چهارراه ولیعصر قزوین به سمت جاده الموت حرکت کردیم و حالا با میهمانان قزوینی جمعمان جمعتر میشود.
همیشه در مواجه با انسانهای جدید که آشنایی قبلی با آنها نداریم خصوصا برای سفر دچار کاشکیهایی میشویم. سفر را میتوان با تصمیمی که برای رفتن به مقصدی خاص در نظر میگیری تصور نمود. و همسفران کسانیاند که با تو به مقصد یکسانی میاندیشند و این یکی بودن هدف است که ما را کنار هم چیده و ما را همسفر هم کرده است. اما آیا فقط یکسان بودن هدف برای همسفر بودن کافی است؟ کاشکیها برای سنخیت است. این مهم است که با همسفرانتان از لحاظ اخلاقی، اعتقادی، رفتاری، مشابهت خوبی داشته باشید. البته هیچگاه همه چیز بر وفق دلخواه نیست و از طرفی تفاوتها را اگر از بالا بنگری خود زیبا هستند چرا که ممکن است ابتدای مسیر رفتاری به مزاج شما خوش نیاید اما در پایان سفر با دیدن و شناخت بیشتر همان رفتار را زیبا نیز ببینید. اینها را که گفتم خیال نکنی که مگر چه همسفرانی بودند؟نه! الحمدلله همسفرانی بسیار خوب نصیبمان شد که علی رغم بعضی تفاوتها، بسیار مهربان و خوشرفتار بودند.
خب ما همچنان در راه رفتن هستیم 😀 بعد از گذشتن از کنار روستای زرجرد، وارد جاده پیچآپیچی میشویم که در هر گزارشی که بخوانی تعریفش را میشنوی. در این مسیر پیچ پیچ، دل یکی از همراهان پیچید و رنگ از رخسارش پرید و چاره را بر آن دید که چشم بر این مسیر زیبا ببندد.
بین راه جانشین محترم نان تازه بربری را خریداری میکنند و از آنجا که دوستداشتنیترین وعده غذایی را صبحانه میدانم، بوی نان تازه خوشحالمان میکند. ساعت 9 برای صرف صبحانه توقف میکنیم.
راستی! اسامی همسفران قزوینی ما خانمها خاتمه، زارعی، و آقایان صادقی و مرادی بود که آقای صادقی و خانم خاتمه بارها به خشچال رفته بودند ولی دو دوست دیگرشان قرار بود مانند ما صعود اولشان به این قله را داشته باشند. سات 9:15 حرکت میکنیم. نیم ساعت بعد، با عبور از روی پلی بر روی رودخانه وارد رجائی شهر میشویم. ساعت 10 به دوراهی میرسیم که همچنان از سمت راست مسیرمان را ادامه میدهیم. از داخل روستای دیکین میگذریم. دو راهی بعد از روستا تابلویی هست که نشان میدهد تا روستای وربن 9.5 کیلومتر باقی است. بعد از گذر از روستای کوشک ساعت 10:45 به روستای وربن میرسیم و اینجا شروع برنامه ماست.
به نام او:
به نام آنکه اول کرد و آخر به نام آنکه ظاهر کرد و باطن
خداوند منزه پاک و بی عیب که عالم را شهادت کرد از غیب
کولههامان را از کول ماشین برمیداریم و بر کول خود میاندازیم. ساعت 11:30 دقیقه راهی راه میشویم. از کوچههای روستا میگذریم و وارد ابتدای مسیر میشویم که گاه دوطرف آن با شکوفههای درخت زغال اخته تزیین شده است. این مسیر از کنار باغ انگور میگذرد.
هنوز مسیری را نرفتهایم که در فاصلهای چند ده متری ما گروهی دیگر به ظاهر دور هم جمع شده بودند و در دوستان ما خیالِ سرابیِ چشمه را ایجاد میکند. یکی از همنوردان آب داشته ی خود را به دلیل آنکه گرم شده است خالی میکند و به دنبال آب نداشته در چشمه، به سمت جمع دور از ما حرکت میکنند. که بعد متوجه میشوند چشمهای نیست و آنها تجمعشان به دلیلی غیر از چشمه بوده است. نه اینکه این مسیر چشمه ندارد اما در این مکان نبود 😀 این را برای نکته ای که از یکی از دوستان شنیدم و برایم جالب آمد خدمتتان گفتم. خانم خاتمه خطاب به همنوردمان گفتند: (تا آب را ندیدهای، آب داشتهات را خالی نکن)
خب! خودش نکتهایست.
مسیر را که جلوتر میرویم شاخهای از چشمه لوله کشی شده است و دوستان بطریهای آبشان را با خیال راحت از چشمهای واقعی پر میکنند. بعد از باغ انگور مسیر پاکوب به دو راهی میرسد که ما مسیر را از سمت چپ ادامه میدهیم. شیب مسیر نسبتا زیاد است و حرکت در آن نیازمند حرکتی یکنواخت است. دوستان قزوینیمان به دلیل آنکه عضو گروه کوهنوردی نیستند و سالهاست که دوستانه کوهنوردی میکنند، زیاد به سرعت یکنواخت مقید نیستند و گاه با سرعت زیاد پیش میروند و گاه به دلیلهای متعدد در مسیر استراحت میکردند. یک ساعتی که به این روال پیش میرود، سرپرست عزیزمان خود سرقدمی را به عهده میگیرند و در پس راهنما سرقدمی میکنند. مسیر پاکوب مشخص است و ما تا ساعت 1:20 دقیقه به سمت غرب در حرکتیم و با توقفی کوتاه کنار چشمه اصلی و کمی بالاتر در کنار گوسفندسرا، ساعت 1:20 برای نهار و نماز توقف میکنیم. در این نقطه که توقف کردهایم نمای دریاچه در پشت سر ما کاملا مشخص است و البته هنوز قله را ندیدهایم.
بعد از اقامه نماز حلوای خوشمزه خانم خاتمه را به عنوان نهار میخوریم و نمیدانم چرا خودم و دیگران قصد خوردن نهار خودمان را نداشتیم!!!!!
ساعت 14:00 حرکتمان را ادامه میدهیم. مسیری که میرویم سرسبزی چنانی ندارد و بیشتر بوتههایی از گیاهان مختلف دیده میشود. در بین راه راهنما گلها و گیاهان مختلفی که نام آنها را میدانند، معرفی میکنند. هوا گرم است و گرمای راه عمق سکوتِ ما را بیشتر کرده است. دوستان قزوینی هم که مابین خود شوخی میکردند و صحبتشان گرم بود، کمکم سکوت میکنند. نمیدانم اثر سکوت ما بود یا گرمی هوا، هرچه بود همراهی در سکوت زیبا بود. چرا که هرکس به خودش و درونش سر زده بود و این ادراکِ درون در طبیعت، در غلغلهی جهان ماشینی عصر حاضر، غنیمتی کمیاب هست. حدود ساعت 15 بعدازظهر از کنار منطقهای میگذریم که خلاف زمین خشک قبل، راه گل شده بود و این نشان از وجود چشمهای در قسمتی بالاتر از پاکوب داشت. وجود چشمه با بررسی دوستان تایید شد. با کولههای سنگین و گرمای هوا توقفهای متعدد خستهکننده است، اما خب این قسمت همان قسمتی است که باید از تفاوتها گذشت تا زیباییهای نهفته را هم دید. ساعت 16 وارد جاده معدن میشویم و قله از اینجا مشخص است.
برای آنکه گهگاهی از طول مسیر کم کنیم به جای طی راه در جاده معدن، میانبر میزنیم و شیب بیشتر را به مسیر طولانیتر ترجیح میدهیم. حقا که گاهی شیبهایش جان مبارکمان را مقابل چشمانمان میآورد. توقفهایی در بین راه داریم. به فاصله زمانی 40 دقیقه مانده به جانپناه آخرین توقفمان را داریم.
باد خنکی میوزد و سرد شدن هوا را حس میکنیم. آقای صادقی از محل مناسبی راههای صعود به قله از جهات مختلف را توضیح میدهند. که از کنار دریاچه دو مسیر برای صعود وجود دارد. مسیر اول از سمت شرق روستا با عبور از کنار باغهای انگور به جاده معدن میرسد و این جاده بر روی یال اصلی در شمال دریاچه تا زیر قله پیش میرود. همان مسیری که گروه ما طی کرد. مسیر دوم از انتهای روستای زواردشت و گذر از درون دره و حرکت به سمت شمال هست. تا مسیر پاکوب از میانه راه بر روی دامنه سمت چپ رودخانه ارتفاع میگیرد تا به چشمه گلپری برسد. این مسیر تا انتهای دره ادامه دارد و پس از عبور از رودخانه به سمت راست دره میرسد و از آنجا یک یالچه با شیب تند به زیر قله و انتهای جاده معدن میرسد.
جانپناه- هتلهای کوهی
ساعت 6:40 عصر به جانپناه میرسیم. از آنجا که در مسیر دو گروه دیگر را دیده بودیم که قصد خشچال را داشتند و گروه امداد و نجات قزوین هم برای تمرین یخ و برف به این منطقه آمده بودند، جانپناه شلوغ بود.
ساختمان پناهگاه دارای ساختاری مستحکم هست که متشکل از دو اتاق و آشپزخانه بود. اتاقی که ما ساکن آن بودیم حدود 36 متر و دارای طبقه دومی هم به ابعاد 4در2 بود که با مشورت افرادی که در آنجا حضور داشتند بنا شد ما 4خانم بالا و سایرین پایین بخوابند. محوطه بیرون پناهگاه 2 سرویس بهداشتی که مدل آن برای بنده جالب بود که به نحو ماز پیچ در پیچ بود تا هم پوشش داشته باشد، هم از بادهای شدید جلوگیری شود و هم در نداشته باشد که احتمال آن را برای سرمای شدید این منطقه در سایر ماههای سال (آبان-اردیبهشت) میدهم. در سمت راست جانپناه هم چشمهای بسیار پرآب وجود داشت. بحث آشپزخانه و چراغهای فانوسی و … را هم که اضافه کنیم، خب هتلی میشود دیگر😀
جای خود را پیدا میکنیم و تلاش را بر آن میگذاریم که قبل از غروب آفتاب شاممان را بخوریم. سفرهای سراسری از این سر به آن سر با انواع خوراکیها و غذاهای خوشمزه که راس همه آنها ظرف غذایی نسبتا بزرگ است که جناب آقای صادقی لطف کردند و قیمه نثار، این غذای سنتی قزوین را همراه خود آوردهاند به همراه دوغ خانواده. و گازی بزرگتر از گاز معمول کوهنوردی که حقا برای گرم کردن غذا لازم بود. حالا دوستان همگی جواب سوالشان که چرا کوله آقای صادقی آنقدر بزرگ و حجیم بود را گرفته بودند.
بعد از اقامه نماز، به هنگام صرف چای، صحبتی مبنی بر صعود شبانه شکل میگیرد. دلیل مطرح شدن آن هم، رسیدن به زمان برنامه و رسیدن به هنگام در پایین کوه برای برگشت به تهران هست. آقای صادقی صعود را راحت میدانند. سرپرست نظر ایشان را کامل گوش میکنند و با جانشین مشورت میکنند و نظر سایر اعضا را نیز جویا میشوند. البته با توجه به بارش، هوای نامساعد، تاریکی، نیاز به دست به سنگ شدن در قسمتهایی از مسیر و تعهد سرپرست بر روی اجرای برنامه طبق برنامه اعلام شده از قبل در سایت و هماهنگ شده با کمیته فنی، این صحبتها به جایی نمیرسد و قرار میشود طبق قبل برنامه اجرا شود. ساعت 22 به خواب میرویم و هر کس به جایی که برای استراحتش انتخاب کرده است میرود تا هرآنچه را که کسب کرده است، بهتر بیابد، بخوابد، و با آرام نهادن جسم، انرژی رفته را بازیابد.
عزم فتح قله
هر زمان نو صورتی و نو جمال تا ز نو دیدن فرو میرد ملال
و ما روز نویی را به امید نو دیدنها آغاز میکنیم…
ساعت 4 بیدارباش، وسایل مورد نیاز برای رفتن سمت قله، کمکهای اولیه، آب، تنقلات، طناب انفرادی و کارابین که در کوله حمله جایگذاری میشود و با پوشش پلار، گرتکس، دستکش، گتر، ساعت 5:40 دقیقه حرکتمان را در باد شروع میکنیم.
مسیر پاکوب مشخص است. هم راهنما خانم خاتمه و هم سرپرست عزیزمان همراه خودشان کلنگ میآورند. برنامه برف و یخ هم که نرفته باشی و کارکرد کلنگ را ندانسته باشی، امان از ذهن تصویرگر که هر لحظه باید القاءاتش را باطل کنی و به توانمندی خود، سرپرست و پروردگاری خدا اعتماد
نیم ساعتی که از حرکتمان میگذرد، کمکم به قسمتهای سنگی میرسیم.
دست به سنگ شدنها طولانی مدت نیست. آقای صادقی جلوتر از همه حرکت میکنند و گاه از بین راههای موجود به دلیل وجود یخچال از تنها راه باقی مانده میروند و گاه جز عبور از روی یخچال راه دیگری نمیماند 😀
سر قدمی بینظیر سرپرست سبب میشود با وجود پوشش پلار و گرتکس نه احساس سرما کنیم و نه گرما و تعریق زیاد و این معتدل راه رفتن خود هنری است.
با دو بار توقف کوتاه در مسیر ساعت 7:50 به قله میرسیم.
از آنجا که هم GPS سرپرست و هم راهنما باطری خالی کردهاند، شبهه 3950 متری یا 4180 متری قله خشچال به قوت خود باقی میماند. مگر مهم است 100 متر کمتر یا بیشتر؟ مهم این است که این مسیر را به حمدلله با تمام سختی مسیر، شیب زیاد، دست به سنگ شدن، و وجود یخچالها و گاه عبور از روی آن، طی کردیم و حالا ماییم و این نقطه از زمین خدا
چند عکس یادگاری با پرچم و سنگچین قله میاندازیم و از روی آن اطراف را نظری میافکنیم که زیبایی قله در آن است که کوچکی هر آنچه که دیده بودی یا ندیده بودی را بهتر میبینی و شاید یکی از جذابیتهای قله نگاه کردن به پایین و مسیر طی شده باشد.
ساعت 8:20 عزم برگشت میکنیم. و خوشحال از صعودی لذتبخش ساعت 10:20 به جانپناه میرسیم.
البته قابل ذکر است که یکی از دوستان قزوینیمان پایش در یخچال فرو رفت و به دلیل فاصله زیادی که از ما داشت گروههای دیگر در مسیر کمکش کردند. همچنین یکی از همنوردان ما هرچند نیتش را نداشت اما از سر خوردن از روی یخچال بینصیب نماند و از این سر خوردن اجبارا ملتذ شد 😀 میتوان گفت خدا کمکشان کرد به خیر گذشت. و هر دوی این اتفاق به دلیل فاصله گرفتن از گروه در مسیر فرود و گذر از مسیر دیگر بود.
تا انتها
ادامهاش را که خلاصه تر بگویم میشود اینکه:
11:00 حرکت از جانپناه( بعد از جمعآوری وسایل)
و بعد از چندین توقف کوتاه ساعت 14 ابتدای روستا
ادامه مسیر تا کنار دریاچه تا ساعت 14:15
14:15 نماز و نهار با نمای دریاچه
15:30 حضور به موقع ماشین
15:50 حرکت به سمت تهران
آخر گزارش متعجبتان نکند، با کمی دقت واضح است که گزارش نویس جز ثبت ساعت ادراک دیگری نداشته است، و این ناشی از خستگی زیاد است. چرا که مسیر رفت را که 6 ساعته طی کرده بودیم، سه ساعته برگشتیم. دلیل دیگر آن نیز میتواند سکوت در طی مسیر باشد که خب در نوع خودش تکلیفی برای گزارشنویس نمیآورد. هر آنچه را هم که خود اندیشیده است که گزارش محسوب نمیشود. البته حق دارید بگویید که تا اینجا هم که بیشتر از آنچه اندیشیده بودی گفتی! خب مگر جز این هم میشود؟؟/
در انتها خانم خاتمه با اعلام رضایت از همراهی، سکوت، وقار و ادب همنوردان ورکشی، ما را تحسین کردند. در مسیر برگشت نیز شیرینیهای با بهانه-رانی(قله 4000 ای) و بی بهانه-بستنی را از کرم همنوردان نوش جان میکنیم و ساعت 6 از همنوردان قزوینیمان در قزوین خداحافظی
ساعت 8 به کرج میرسیم.
و ساعت 8:40 دوستان به آزادی میرسند.
کلام آخر
خواننده گرامی! از اینکه این گزارش را خواندید متشکرم. خشچال از نظر بنده علاوه بر خشته چال، می توان از آن به عنوان خسته چال هم یاد کرد. که واقعا طی این مسیر در عین تنوع مسیر(شروع از باغ- چشمه-گرما-سرما-یخچال-سنگ و صخره و …) توان میطلبد و خستهکننده هست. اگر قصد طی کردن آن را داری به قصد رنگ و روی طبیعتش نمیشود رفت آنجا( هرچند اگر زیبا ببینی این کمرنگی خود رنگی است متفاوت) اما اگر قصد سنجیدن خود و توانمندیهایت و طی مسیری نسبتا سخت را داری، بسم الله 🙂
و صل الله علی محمد و آل محمد
مختصری از برنامه و زمان بندی تقریبی:
پنج شنبه 7 خرداد:
_ راس ساعت5:30 حرکت به سمت قزوین
_ صرف صبحانه در منزل یا در داخل ماشین
_ حدود ساعت 11 روستای وربن ( ابتدای کوهپیمایی )
_ تقریبا 40 تا 50 دقیقه بعد از پیمایش چشمه داریم.
_ استراحتی مختصر و اقامه نماز
_ حدود 5 ساعت تا پناهگاه پیمایش داریم.
_شب مانی در پناهگاه
جمعه 8 خرداد:
_ انشاالله ساعت 4 بیدار باش ، صرف صبحانه و حرکت با کوله سبک
_ تا قله 2تا 2و نیم ساعت کوهپیمایی( کمی دست به سنگ نزدیک قله داریم)
_استراحت و عکاسی ، برگشت به پناهگاه
_ استراحتی مختصر در پناهگاه و برگشت به روستای وربن
_ ناهار و نماز در دریاچه اوان و برگشت به تهران
_انشاالله تا قبل از ساعت 22 تهران
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.