کویر خارتوران
به نام خداوندی که هر چه در وصف او گشتم کلمه ایی نجستم جز اینکه گویم :
سبحان الله والحمدلله ، لااله الا الله والله اکبر
(از ترانه No Word Is Worthy سامی یوسف)
نام برنامه : کویر خارتوران
تاریخ اجرای برنامه : 9 الی 11 اسفندماه 96
نام گروه:گروه به اون معنا نداریم – جمعی از انسان های خودجوشیم که دوستانه و دورهمی و به صورت گروهی برنامه میریم ، به شهیدان ورکش هم علاقه مندیم.
هماهنگ کننده برنامه : سرکار خانم عفتی
همنوردان :فائزه محتشم | غلامرضا علمیه | نفیسه نبوی | نفیسه معصوم | مهدی عسگری | نفیسه خواجه افضلی | راضیه مرشدی | زینب حقانی | محمد امین مسعودی |محبوبه محسنی
همسفران: امیر خالقیان ، حجت الله پور اسحاق، بهاران پوراسحاق ، نغمه صنیعی ، هانیه دلشاد ، زهرا عباسی، فاطمه نقوی ، سعیده فیروزآبادی ، مریم دائمی ، مهدیه دائمی، مهدیس دائمی ، معصومه شاهسون ، عظیمه رموک ،الهه سوداچی ،امینه هاشمی ، زهرا عفتی ، حوریه سوداچی ، نرگس حسینی ، فاطمه ناظریان ، جمیله تقی پور ،علی حسن زاده ، پارسا حسن زاده ، طاهره محمدی ، شیما کشت زاده ، پرستو سیرجانی ، احسان شریف ، حسام فراست ، علی بخشی
نوع و سطح برنامه :طبیعت گردی سبک
مبدا شروع برنامه :ترمینال مسافربری جنوب
شرح گزارش:
« کویر انتهای زمین است ؛ پایان سرزمین حیات است، در کویر گویی به مرز عالم دیگر نزدیکیم و از آنست که ماوراءالطبیعه را که همواره فلسفه از آن سخن می گوید و مذهب بدان میخواند در کویر به چشم می توان دید ، می توان احساس کرد. » (کویر – ص18- دکتر علی شریعتی)
23:15 ساعت مقرر برای گردهمایی دوستانی بود که خداوند متعال لذت سفر به کویر خارتوران را در تقدیرشان قرار داده بود. سفری با حضور دوستان جدید و قدیم که حضور هر یک نقش موثری در دلچسب شدن سفر داشتند.
اما نکته جالب همین ابتدای سفر، که پیش از این تجربه نکرده بودم، حضور یک خانم به عنوان راننده بود.
در واقع همسر آقای راننده ، بعنوان راننده دوم (دوست ندارم از عبارت کمک راننده استفاده کنم ) همراه ما در این سفر بودند. زوجی شاد و خوش مشرب و خون گرم ؛ بدون قضاوت در خصوص خوبی و یا بدی این که یک خانم راننده اتوبوس باشند برایم لذت بخش بود که انسانی توانسته علیرغم متداول (و حتی متعارف)نبودن، مهارتی را کسب نماید. در واقع این سیر تبدیل خواستن به توانستن ارزشمند است.
پس از 15 دقیقه از موعد مقرر از ترمینال جنوب حرکت کردیم و طبق معمول هر سفری ابتدا آیة الکرسی توسط یکی از آقایان جدیدالورود قرائت شد و برنامه معارفه با اجرای جناب آقای ورکش برگزار گردید. در انتها و پیش از آغاز زمان خاموشی و استراحت، جناب ورکش توضیحاتی در خصوص مقصد اول سفر یعنی شهر بسطام و مزار جناب بایزید بسطامی ارائه کردند که توضیحات مفصل تر آن را موکول به زمان حضور در مجموعه تاریخی بسطام فرمودند.
همچنین پس از اتمام خطبه، مسئول فرهنگی برنامه را فراخوانده و از ایشان خواستند تا « سماور » را برداشته و دم نوش شامگاهی تدارک ببینند. برای چند ثانیه داشتم به سماور فکر می کردم که کجای اتوبوس ممکن است باشد و اساسا چطور در اتوبوس می شود سماور استفاده کرد که با خنده سرکار خانم عفتی جان فهمیدم حضرت جانشین اعظم اشتباها لفظ سماور را برای فلاکس های چای و آب جوش بکار برده اند.
ساعت 4:30 به بسطام رسیدیم و پس از اقامه نماز صبح، پای صحبت های راهنمای مجموعه تاریخی بسطام نشستیم:
« طلوع آفتاب اینجا قشنگ است
و رقص ماهتاب اینجا قشنگ است
نمی دانم چه دارد خاک بسطام
که دیوار خراب اینجا قشنگ است (مهدی فروزان)
این مجموعه از 3 نظر در تمام دنیا منحصر بفرد و بی نظیر است. :
1- شخصیت هایی که اینجا دفن هستند.
2- معماری مجموعه که شامل 17 قسمت است که در 8 دوران به صورت مجزا ساخته و به هم متصل شده است. در واقع مجموعه تاریخی بسطام تنها مجموعه ترکیبی بوده بدین معنا که هر حکومتی با هر دیدگاهی که در اینجا نفوذ داشته ، خشتی به این مجموعه اضافه کرده است.
– دوره ایلخانی :در زمان ایلخانان مغول، سلطان محمد خدابنده ( مدفون در گنبد سلطانیه – نزدیک زنجان) و برادرش غازان خان که نوه های هلاکوخان مغول بودند ، توسط علامه حلی مسلمان میشوند و به منظور جبران خرابی های پدرانشان به عمران امامزاده ها می پردازند و از آنجا که یکی از مکان هایی که مدتی برای حکومت انتخاب کردند شهر بسطام بوده است،محراب ها و گنبدها و ایوان ها و راهروی مجموعه را ساختند.
– دوره تیموریان :600 سال پیش در زمان تیموریان وقتی گوهرشاد مسجد گوهرشاد را در مشهد میسازد، برادرش شاهرخ تیموری، ساختمان کناری را به نام مدرسه شاهرخیه می سازد که اکنوننیز کاربری حوزه علمیه بسطام را دارد.
– دوره صفویه:450 سال پیش ، ایوان ورودی که به آن ایوان جنوبی گفته می شود ساخته شد.
– دوره قاجاریه :182 سال پیش نقاشی ها و گچبری ها و چند کتیبه دیگربه مجموعه اضافه شد.
– دوره پهلوی :درب ورودی مجموعه با زنجیری که بر روی آن نصب شده است مربوط به سال 1339 می باشد. همچنین تا این دوره روی قبر امامزاده، صندوق چوبی بود و بعد از بازدید فرح در سال 1352 ، مرمت و بازسازی ها آغاز و ضریح در سال 1355 نصب شد.
– دوره جمهوری اسلامی :سازه های بخش غربی مجموعه شامل سقاخانه ، زائرسرا ، سالن اجتماعات و پاساژو سرویس بهداشتی، مربوط به دوران جمهوری اسلامی است.
3- ویژگی سوم، اسرار عرفانی این مجموعه است. محراب این مجموعه در تمام دنیا بی نظیر است و از پر رمز و رازترین بنای عرفانی. این شهر را دایی خسرو پرویز به نام خودش « ویستهم » می سازد که بعدها تحت تاثیر جاذبه های عرفانی که قبض (گرفتگی روحی ) و بسط( انبساط خاطر) از مراحل عرفانی هست،به بسطام تغییر نام میدهد.
آداب ورود از زنجیر جلوی در شروع میشود . این زنجیر به صورتی قرار گرفته است که زائران در هنگام ورود سر خم کنند و با احترام از زیر قرآنی که بالای در قرار گرفته، وارد شوند.تکان دادن زنجیر نصب شده بر در ورودی در هنگام ورود، سمبل زنجیر عدالت خواهی انوشیروان است و مردم برای حاجت خواستن و برقراری ارتباط قلبی این زنجیر را تکان می دهند.
درب ورودی دارای کوبه های زنانه و مردانه است که برای حاجت خواهی از آن استفاده میکنند که اگر صاحب حاجت زن باشد از کوبه زنانه و چنانچه مرد باشد از کوبه مردانه استفاده میشود.
ناگفته نماند که تا صد سال قبل، آن درب و درگاه وجود نداشته است و بسیاری از شاگردان بایزید در ورودی مجموعه دفن هستند چرا که خواستند خاک پای زائرین باشند و ارتفاع قبرشان از استادشان پایین تر باشد.
در زمان ورود در سمت راست، گنبدی مشاهده می شود که کسی در آنجا دفن نیست بلکه به دستور غازان خان ساخته شد تا بایزید را نبش قبر و به آنجا منتقل کنند، اما شب بایزید به خواب او می آید و می گوید ما را از رحمت خدا ( آفتاب و باران) محروم نکن.در حال حاضر از آن مکان به عنوان موزه استفاده می شود.
درب ورودی رواق امامزاده 400 سال قدمت دارد که راز عرفانی آن این است که وقتی درب را تکان داده و در مقابل نور خورشیدقار گیرد، 2 بیت شعر بر روی آن دیده می شود که در حالت عادی قابل مشاهده نیست :
ای آنکه به ملک خویش پاینده تویی
در ظلمت شب صبح نماینده تویی ( از مناجاتنامه خواجه عبدالله انصاری)
همچنین دربی از چوب گردو با 700 سال قدمتدر این مجموعه نگهداری می شود ، که کوبه ایی روی آن قرار دارد به شکل سر 4 حیوان گرگ ، مار ، روباه ، گربه .
گرگ نماد نفس
گفت دانایی که گرگی خیره سر هست پنهان در نهاد هر بشر
هر که گرگش را در اندازد به خاک رفته رفته می شود انسان پاک
هر که از گرگش خورد هر دم شکست ، گرچه انسان می نماید گرگ هست
در جوانی جان گرگت را بگیر وای اگر این گرگ گردد با تو پیر (فریدون مشیری)
روباه : نماد حیله گری / گربه : نماد بی صفتی / مار : نماد رفیق بد
و فلسفه این کوبه این است که هر کسی می خواهد وارد مسجد شود می بایست همه این بدی ها و شرور را پشت در بگذارد.
امامزاده :
وقتی بایزید به دعای خیر مادرش برای تحصیل به دمشق و از انجا به مدینهمی رود، 2 سال در خدمت امام صادق و در منزل ایشان بوده و وقتی تصمیم به بازگشت میگیرد، به فرمایش امام به منظور ترویج اسلام، پسر امام با ایشان همراه می شوداما وقتی می رسند امامزاده کشته می شود و گفته شده محل دفن امامزاده، خانه بایزید بوده و چون در آن شهر همگی زرتشتی بودند بایزید امامزاده را در خانه خود دفن می کند و بعدها بنا به وصیت خودش در پایین پای او دفن می شود.
مزار بایزید:
بایزید در سال 131 قمری به دنیا آمد و در سال 263 هم در سن 132 سالگی از دنیا رفت. در آخر عمرش از ایشان سوال شد که همه عمرت را که در سیر و سلوک و عرفان گذراندی از این دنیا چه فهمیدی؟
آنچا را که در عبادات و ریاضات می جستم در دعای خیر مادر یافتم.
همچنین جمله معروف دیگر بایزید این است که، اگر یک دل را شاد کنیم به همه نماز و روزه های مستحبی می ارزد.
همه روز روزه بودن همه شب نماز کردن
همه ساله رفتن حج سفر حجاز کردن
به خدا که هیچ کس را ثمر آنقدر نباشد
که به روی ناامیدی در بسته باز کردن (شیخ بهایی)
در بالای سر مزار بایزید، درب شیشه ایی هست که محل زندگی فردی و عبادت بایزید آنجا بوده است.
کنار قبر بایزید، قبر محمد اعظم ، پسر دوست محمد خان، از دوستان سید جمال الدین اسد آبادی است که در مسیر تهران برای دیدار ناصرالدین شاه بر اثر بیماری فوت می کند و بنا به وصیت خودش در کنار بایزید دفن می گردد.
مسجد :
یک متر و سی سانت پایین تر از کف مسجد فعلی، بقایای مسجد اول است ؛ مسجدی که 1250 سال پیش بایزید در بچگی در آن قرآن آموزش می دید.
مسجد اول را در سال514 هجری قمری ( 922 سال پیش) تخریب و مسجد فعلی، در زمان سلجوقیان بنا گردیده است. منار موجود در مسجد از نوع منارجنبان می باشد، اما در حال حاضر به دلیل داربست هایی که نصب گردیده اند، امکان تکان دادن منار وجود ندارد.
مسجد به شکلی ساخته شده است که شش صف نمازگزار دارد، شش ستون چوبی دارد و بر روی کتیبه داخل مسجد شش آیه اول سوره فتح هست ، محراب 6 پله دارد، طرح ها و گل های محراب همگی شش تایی است . ]و شاید بتوان گفت که فلسفه ی عرفانی آن اینست که [چاکراه ششم می شود چشم سوم و ما معتقدیم که عرفا بر اثر لطافت روح به مرحله ایی می رسند که مردم عادی نمی بینند.
ترکیبات مواد ساخت محراب مسجد از 36 ماده می باشد من جمله : گچ ، آهک،خاکستر ، پودر سرب، سفیده تخم پرندگان، شیر ، زاج سفید.»*
پس از اتمام توضیحات جناب راهنما، دوستان مشغول صرف صبحانه شدند و پس از آن در ساعت 7:40 جناب آقای ورکش گرامی با یک عدد جارو به سراغ ایشان آمده و خواستار خروج از امامزاده شدند. البته بی انصافیست که نگویم جارو برای تمیز کردن محل صرف صبحانه بود که زحمتش را جناب آقای علمیه به اصرار خودشان کشیدند در نهایت.
ساعت 10:12 به روستای قلعه بالا رسیدیم که به ماسوله کویر معروف است. ابتدا جناب آقای عجمی دهیار روستا خیر مقدم گفتند و به یمن همزمانی حضور ما و گزارشگران شبکه استانی سمنان که برنامه داشتند گزارشی را جهت ایام نوروز آماده نمایند، با چند تن از دوستان مصاحبه صورت گرفت.از روستای قلعه بالا دیدن کردیم همینطور از بلندترین اقامتگاه بوم گردی این روستا که بسیار هم زیبا بود و دوستان به صرف چای مهمان صاحب اقامتگاه « عمو حسین » شدند.
11:30 پس از خرید محصولات روستا که در راستای کمک به اقتصاد روستا صورت گرفت، به سمت روستای رضا اباد حرکت کردیم.
در میانه راه مسابقه دارت در 2 مرحله بین داوطلبین برگزار و در نهایت 50 درصد تخفیف برای سفر بعد هر یک از سه نفر اول مسابقه به عنوان جایزه در نظر گرفته شد.
همچنین یک سفر رایگان به برندگان مسابقه در رده ی کودکان اهدا شد . (سرکار خانم مهدیس دائمی و جناب آقای پارسا حسن زاده )
ساعت 13:38 به روستای رضا آباد رسیدیم و با استقبال پر مهر صاحبین اقامتگاه بومگردی « ایل عشایر» مواجه شدیم.
پس از استقرار در اتاق های اقامتگاه مشغول صرف نهار که از قبل سفارش داده بودیم، شدیم.
مقرر شد ساعت 15:45 داوطلبین برنامه های سافاری و قدم زدن در رمل های شنی آماده باشند که درست در زمان تعیین شده جهت عزیمت، باران بسیار تندی شروع به باریدن گرفت.
ای آرزوی آرزو آن پرده را بردار زو
من کس نمیدانم جز او، مستان سلامت میکنند
ای ابر خوش باران بیا وی مستی یاران بیا
وی شاه طراران بیا مستان سلامت میکنند
حیران کن و بیرنج کن ویران کن و پرگنج کن
نقد ابد را سنج کن مستان سلامت میکنند
شهری ز تو زیر و زبر هم بیخبر هم باخبر
وی از تو دل، صاحب نظر مستان سلامت میکنند (مولوی – دیوان شمس )
از عجایب جالب آنکه 2 تن از دوستان که اشاره نمی کنم سرکار خانم عفتی جان و همچنین خانم معصوم بودند، برای این برنامه که برنامه کویر بود، پانچو همراه داشتند!!!!
بارش باران در ساعت 16:00 متوقف و خورشید خانم از پشت ابرها بیرون آمد و هنرمندانه، رنگین کمان فوق العاده ایی را با کمک ذرات اب باران ساخت. منظره و تجربه ایی عالی :
مشاهده رنگین کمان در دل کویر!
« خورشید با صداقت می درخشید
و کرامتش بی دریغ بود.
ناگاه ابرها در هم گرفت
آسمان بغض سکوت شکست
غریدن آغاز کرد
چه غرشی!
گویی همه جهان یکباره به نعره درآمد
گویی حقیقت به نعره درآمد.
آری نیسان رحمت بارید وبارید وبارید…
بوی خاک
یادآور اسارت تلخ زمین بود.
آسمان آرام گشت
خورشید به راستی در کار درخشش بی همتا بود
وسکوت…
کنون گر به آسمان نگری
جز رنگین کمان هفت رنگ زیبا نیست!» (با تصرفی به اندازه تبدیل ریا به زیبا از شعر رنگین کمان پیام دولت یاری)
برخی دوستان غرق در لذت تماشا و برخی دیگر مشغول عکاسی از این اثر زیبای مشترک آب و آفتاب شدند. اشتیاق عکاسی از رنگین کمان مذکور به حدی بود که جناب مستطاب GOPro (دوربین همیشه همراه جناب آقای ورکش) از دست ایشان به زمین خورد که الحمدلله به خیر گذشت .
پس از اتمام بارندگی داوطلبان سافاری در گروه های 4 نفره در فواصل زمانی 15 دقیقه، هیجان سرعت در شیب های شنی را تجربه کردند و پس از آن تا زمان غروب آفتاب بر روی رمل ها راه رفته و عکاسی کردیم.
« غروب ده در کویر با شکوه و عظمتی مرموز و ماورایی می رسد و در برابرش، هستی لب فرو می بندد و آرام می گیرد. ناگهان سیل مهاجم سیاهی خود را به ده می رند، و فشرده و پرهیاهو در کوچه ها می دود و رفته رفته در خم کوچه ها و درون خانه ها فرو می نشیند و سپس سکوت مغرب باز ادامه می یابد، مگر گاه فریاد گوسفندی غریب که با گله در آمیخته است و یا ناله بزغاله ی آواره ایی که در آن هیاهوی پرشتاب راه خانه خود را گم کرده است که لحظه ایی بیش نمی پاید. » (کویر- ص 22- دکتر علی شریعتی)
پس از تماشای منظره زیبای غروب کویر به محل اسکان برگشته و دور آتش هایی که برای گرم شدن و همچنین تهیه چای ذغالی فراهم شده بودند جمع شده و به گپ و گفت پرداختیم.
مجددا ساعت 20:00 مشتاق زیارت شکوه شب کویر و آسمان رویایی اش عزم تپه های شنی کردیم. بی چراغ و روشنایی …..
حضور ما مصادف با حدودا نیمه ماه قمری و مهتاب با تمام وجود مشغول انعکاس نور آفتاب بود. همین امر اسباب آن شد که خیل عظیم و اعجاب انگیز ستاره ها قابل مشاهده نباشند.
اگرچه آسمان شب کویر به ستاره هایش شهره است اما این تابش پرقدرت مهتاب در نیمه هر ماه، جانی تازه به من می دهد. اغراق نیست اگر بگویم هر بار ماه را کامل در آسمان سیاه شب می بینم چنان غرق در شوق و لذت می شوم که گویی اولین بار است که شاهد این منظره هستم.
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
یا رب این تأثیر دولت در کدامین کوکب است
تا به گیسوی تو دست ناسزایان کم رسد
هر دلی از حلقهای در ذکر یارب یارب است
کشته چاه زنخدان توام کز هر طرف
صد هزارش گردن جان زیر طوق غبغب است
شهسوار من که مه آیینه دار روی اوست
تاج خورشید بلندش خاک نعل مرکب است (حافظ)
در همین بخش از برنامه بود که جناب ورکش به مدد لیزری که همراه داشتند، جلوه های ویژه بصری خلق و موجب شادی برخی از دوستان و به ویژه مهدیس خانم دائمی عزیز شدند.
پس از بازگشت به محل اقامت و صرف شام اعلام شد که صبح زود ، راس ساعت 6:30 داوطلبین و مشتاقان هدایت بشوند به طویله ! حقیقتا با این اعلان دچار بحران هویت شدم!!! طویله ؟ چرا خوب ؟
و جالب تر آنکه همراه و هم اتاقی کودک ما (پارسا خان حسن زاده ی استقلالی ) با هیجان و ذوق از مادرش خواهش می کرد حتما راس ساعت مقرر بیدارش کند. واقعا چه حکمت و نکته ی انحرافی ایی در این بخش از برنامه بود که هر چه فکر می کردم آن را نمی یافتم؟؟؟؟؟
به هر ترتیب صبح روز بعد (جمعه 13 اسفند ) با یک ربع ساعت تاخیر از زمان اعلام شده همگی مرتب و منظم به سمت طویله حرکت کردیم. پس از حضور ما درب های محل استراحت گوسفندان گرامی باز و همگی به بیرون هدایت شدند. با خروج گوسفندان، کارگاه آموزشی شیردوشی شروع به کار کرد و چه ها نکشیدند این گوسفندان بدبخت از دست این آماتورهای گروه ورکش !!!! رنج و درد در چشم های مظلوم و معصوم ایشان کاملا مشهود بود.
بعد از مدتی درب مهدکودک طویله باز شد و بره ها و گاها بزغاله ها برای صرف ناشتایی به بیرون هدایت شدند، خلاصه آن این می شود که برخی بره ها مقید بودند که حتما مادر واقعی خود را پیدا کنند و برخی دیگر بدون پای بندی به خانواده به اولین گوسفند موجود، جهت نوش جان کردن شیر صبحانه مراجعه می کردند، که در این بین برخی گوسفندان با این بره های ناشناس همکاری نموده و برخی دیگر تن به آن نمی دادند.
در همین گیرو دار هم دوستان عزیز، تلاش میکردند با در آغوش گرفتن بره ها با ایشان عکس بگیرند.
و در همین اثنا بود که مسئول محترم امور فرهنگی برایمان تبیین فرمودند که چون در برنامه امروز بره ها، شیرخوردن صبحگاهی نبوده و به افتخار حضور ما متنعم شده اند لذا با ما در گرفتن عکس همکاری میکنند.
نکته فوق جالب دیگر این بخش درک عمیق جناب عسگری از گفتگوهایی بود که میان بره ها و گوسفندان در جریان بود. ما جز « بع » نمی شنیدیم حال اونکه جناب عسگری متوجه می شدند که :
این گوسفنده داره به اون بره هه میگه : نه برو اونور ! !!!!
اون یکی گوسفند داره به این یکی میگه بیا اینجا !!!!
واقعا اعجاز و تاثیر در محیط قرار گرفتن، به منظور یادگیری زبان های غیر مادری را به وضوح دیدم.
با تحیر از این همه استعداد و توانمندی دوستانم در گروه محترم ورکش، از خدمت گوسفندان محترم مرخص شده و به دیدار اشتران عزیز شتافتیم که به وقت صبحانه و اصطلاحا سر سفره صبحانه یشان رسیدیم.
سکینه و آرامش این حیوانات بی نظیر بود. با وجود آنکه قریب به چهل سر و به عبارتی هشتاد چشم مشغول رویت ایشان به صورت زل زل بودند، اما جز آرامش در چهره ی این چهارپایان دوست داشتنی دیده نمیشد و با طمانینه همزمان با مشاهده ما مشغول جویدن صبحانه مبارکشان بودند.
صاحب شترها توضیحی دادند که بیانش خالی از لطف نیست. گفتند چنانچه در بین هر دسته از شترها، یک شتر نر وجود داشته باشد دیگر نیازی به همراهی ساربان با آن ها نیست. این قاعده نه به ظاهر بلکه بنا به محتوا من را به یاد یکی از قانون های گروه محترم ورکش انداخت که برنامه های خارج از تهران به شرطی قابل برگزاری است که حتما یک عضو مذکر در گروه برگزار کننده برنامه باشد. البته به دور از انصاف است که نگویم قانون فوق الذکر مربوط به قبل بوده و همین اواخر بنده انعطافی در این خصوص در جناب مستطاب سرپرست گروه مشاهده کرده ام.
ساعت 7:45 مشغول صرف صبحانه در محل اقامتمان شدیم که می بایست اشاره کنم، سرکار خانم عفتی جان و جناب آقای ورکش زحمات بسیاری در پذیرایی از دوستان کشیدند. خداقوت پهلوانان!
تصویر 7
ساعت 10:00 پس از خرید محصولات و صنایع دستی روستا توسط دوستان، از میزبانان پر مهرمان تشکر و خداحافظی کردیم.
ناگفته نماند که در شب حضور ما در روستا، یکی از آقایان روستا که نسبت فامیلی هم با میزبانان ما داشت بر اثر سکته قلبی به رحمت خداوند رفتند که روحشان شاد لیکن با این وجود بازهم در امر پذیرایی و رسیدگی به ما کم نگذاشتند.خداوند ارحم الراحمین ، رفتگان و روندگانشان را بیامرزد ان شاءالله.
ساعت 14:30 به دعوت جناب آقای بخشی که از کریم ترین آقایان گروه محترم ورکش هستند، به منزل ایشان در شاهرود رسیدیم و پذیرایی شاهانه ایی از ما بعمل آمد و جدا از آن نیز ایشان به تعداد تمامی دوستان بسته های سوغاتی (کاک سنتی شاهرود و آلو بخارا) تدارک دیده بودند.
انسان این قدر مهمان نواز ؟؟؟
ساعت 16:30 از منزل جناب بخشی حرکت کردیم.
ساعت 19:03 در شهر لاسجرد و در جوار یک امامزاده در بین راه جهت اقامه نماز مغرب و عشا توقف کردیم.
پس از بازگشت به اتوبوس مهمان خوان کرم یکی از دوستان که خواستند گمنام بمانند به صرف بستنی شده و در نهایت ساعت 22:30 به ترمینال جنوب رسیده و پایان برنامه اعلام شد.
– خداوند وهاب را بسیار سپاس که نعمت حضور در این برنامه را بر این کمترین ارزانی کرد.
– از خداوند ودود میخواهم که جناب آقای ورکش و خانواده محترمشان و همچنین سرکار خانم عفتی جان را غرق در لذت بخش ترین خیرهای خود فرماید.
– از جناب بخشی بزرگوار که بی نهایت شرمنده ایمان کردند سپاسگزارم و امیدوارم خداوند کریم، به تمامی وجوه زندگی ایشان، بیش از پیش برکت عطا فرماید.
– از تمامی دوستان خوبم که در این برنامه حضور داشتند سپاس گزارم و ضمن آرزوی نزول برترین معارف خداوند بر قلوب ایشان، امیدوارم که بازهم توفیق زیارت و همراهی با ایشان را داشته باشم.
* تمامی عبارات داخل گیومه بیان شده از زبان راهنمای مجموعه و نظریات و تحقیقات ایشان می باشد و نگارنده اصلاحی غیر از موارد نگارشی بر روی آن صورت نداده است.
مختصری از برنامه و زمان بندی تقریبی:
چهارشنبه ۹ اسفند :
_ ساعت ۲۳:۱۵حرکت از مترو ترمینال جنوب
پنج شنبه ۱۰ اسفند :
_ صرف صبحانه و گشت در فضای زیبا و پلکانی روستای قلعه بالا (ماسوله کویر)
_ ناهار و استراحت در اقامتگاه بوم گردی روستای رضاآباد
_ پیمایش بخشی از تپه ها و رمل های شنی و ماسه بادی ها
_ استفاده اختیاری از امکانات روستا (سافاری و شتر سواری)
_ صرف شام و استراحت در اقامتگاه بوم گردی و در صورت تمایل سیاه چادر
جمعه ۱۱ اسفند :
_ صرف صبحانه
_ بازدید از ارامگاه بایزید بسطامی
_ برگشت و شامگاهان تهران
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.