آبشار زردلیمه
اول و آخر تویی ما در میان، هیچ هیچی که نیاید در بیان
نام برنامه: آبشار زردلیمه ( Zardelimehیا Zardolimeh)
زمان اجرای برنامه: 9 تا 11 اردیبهشت 1394 (البته 12 برنامه به پایان رسید)
نام گروه: گروه کوهنوردی شهید ورکش
سرپرست برنامه: آقای بهروز لامی
جانشین: آقای مظفر کشاورز محمدیان
همنوردان:
خانم ها: مریم پارسایی، فاطمه جاوید، راضیه خجسته پور، لیلا شهبندی، محبوبه علمیه
آقایان: علیرضا صالحان، مجید کابلی، علیمراد مسعودی، تایماز موسی زاده
نوع برنامه: سنگین
شروع برنامه: منطقه دیناران از توابع شهرستان اردل. استان چهارمحال و بختیاری
پایان برنامه: روستای گزستان از توابع شهرستان فارسان. استان چهار محال و بختیاری
مخابرات: روز اول ابتدای مسیر آنتن داشتیم. روز دوم از محل توقف صبحانه به بعد برخی از موبایل ها آنتن داشتند.
منابع تامین آب آشامیدنی:
یکی از سختی های این مسیر نبود آب تا آبشار است. روز اول در ابتدا و انتهای مسیر 3 چشمه وجود دارد. چشمه های روز اول : چشمه سلیمان قبل از تعاونی، چشمه روبروی جره، چشمه روبروی آبشار (بعد ار عبور از رودخانه).
روز دوم تا گزستان: چشمه روستای گاوشیر، چشمه بالاتر از بادام شیرین، چشمه قبل از پل خدا آفرین.
بهترین زمان: به علت گرمسیری بودن منطقه، نیمه اول اردیبهشت
آب و هوا هنگام اجرای برنامه:
☼☼☼☼آفتاب عالم تاب لحظه ای ما را رها نکرد☼☼☼☼
پوشش گیاهی : عمدتا جنگلی و از نوع بلوط و بادام و نوع پوشش مرتعی علاوه بر گندم و جو دیم بومیان، گون و سایر گیاهان مرتعی قابل مشاهده است. (1)
هزینه برنامه: 130 هزار تومان+ 8 هزار تومان هزینه جره
اطلاعاتی درباره منطقه:
آبشار زرد لیمه
در موقعیت جغرافیایی N320152 E501049 در استان چهارمحال و بختیاری واقع است. آبشار زرد لیمه یا بوینه در انتهای دره زرد لیمه در منطقه دیناران شهرستان اردل واقع شده است. این آبشار دارای عرض تاج 65 متر و ارتفاع 40 متر است .(1) در برخی منابع زردلیمه به معنای آبی که از بالا به پایین می رزد و همچنین نام روستاهای همجوار آبشار آمده است.
اردل
از شهرهای استان چهارمحال بختیاری در 39 درجه و 50 دقیقه طول جغرافیایی و 32 درجه و 58 دقیقه عرض جغرافیایی، در ارتفاع 1800 متری از سطح دریا در فاصله 86 کیلومتری بروجن و 95 کیلومتری جنوب غربی شهرکرد قرار دارد. اردل در سال 1362 به شهر تبدیل شده است.
طبیعت. آب و هوای اردل، معتدل مایل به سرد و خشک است. بیشترین درجه حرارت در تابستان 35 درجه و کمترین درجه در زمستان به هفت درجه زیر صفر می رسد.
کوچ، مهمترین خصیصه زندگی مردمان اردل است و 35% از مردم اردل کوچ نشین هستند…. کوچ روهای شهر اردل، زمستان را در دشت های مشرق خوزستان و تابستان را در بخش های غربی منطقه چهارمحال و بختیاری به سر می برند. (2)
کاج
ده،بخش مرکزی شهرستان اردل، استان چهارمحال و بختیاری. اردل320 درجه، 10 کیلومتر. ارتفاع حدود 1690. معتدل، نیمه خشک. کوهستانی. کنار آب کوهرنگ. سر راه اردل به رستم آباد و تونل کوهرنگ. (3)
گزستان (Gazestan)
ده، بخش شوراب، شهرستان فارسان، استان چهارمحال و بختیاری. فارسان 250 درجه، 46کیلومتر. ارتفاع حدود 1400. معتدل، نیمه مرطوب. کوهستانی. کنار آب بازفت. دره غربی کوه میلی. کوهستان زاگرس. جنگلی. (4)
آب بازفت (AB BAZOFT)
از شاخه های رودخانه کارون که در جنوب غرب مرکز شهرستان کوهرنگ و غرب مرکز شهرستان اردل جریان دارد، از کوه گله سگا با ارتفاع 2792 متر واقع در حدود 50 کیل.متری شمال غربی شهر چلگرد سرچشمه می گیرد.
آبادیهای روستا، لب، شرمک، تیک، کسریز، چمن گلی، چاهک، مرمو، گزستان، دماب، مورد، کوزیک، بوستان، برشلال دان، زیتون، کبوتران، جاروی بالا و پایین، مرغک، کبوسی و کرستان را مشروب ساخته، در نهایت به رودخانه کارون می ریزد.
منبع تغذیه رودخانه نزولات جوی و در جهت شمال غرب به جنوب شرق جریان دارد. طول رودخانه 150 کیلومتر، شیب متوسط بستر آن یک درصد… . (5)
پل خدا آفرین
پل خدا آفرین در سمت جنوب شرقی روستای گزستان قرار داره. روستای گزستان، در ۱۴۰ کیلومتری شهرکرد، در منطقه بازفت واقع شده. این پل به خاطر ریزش کوه، در زمانهای قدیم و محوشدن رودخانه برای مسافتی چند کیلومتری به این نام خوانده می شه. پل خدا آفرین به صورت طبیعی بر روی رود خانه بازفت ایجاد شده که تنها محل عبور عشایر منطقه برای ییلاق و قشلاق بوده که برای عبور از صخره های صعب العبور در زمانهای گذشته بیش از یکصد پله سنگی ساخته یاحجاری شده، که حدود 73 پله از آن باقی مانده . (6)
ایل راه دزپارت
این راه از قدیمی ترین ایل راه های منطقه است و قدمت آن به دوره های باستانی می رسد. نام دیگر این راه “راه اتابکان” است که محل عبور قسمت مهمی از عشایر بختیاری می باشد… طول راه مزبور از چغاخور (محل ییلاقی برخی از طوایف دورکی) تا ایذه حدود 200 کیلومتر است. (7) دزپارت (دژپارت) جاده ای است با نام جاده ابریشم کوچک که در عصر باستان ، دوران مختلف تاریخی و حتی تا چند صباحی از دوران معاصر فلات مرکزی ایران و زاگرس کاربردهای مختلف اقتصادی،اجتماعی، فرهنگی،سیاسی و نظامی داشته است. گفته می شود، این جاده در زمان امام رضا(ع) به عنوان جاده علویان مشهور بوده و برخی از یاران امام هشتم (ع) که از حجاز و بصره قصد رفتن به توس از طریق داشتند، از ترس گرفتار نشدن در چنگال ماموران حکومت عباسی این جاده پلکانی پنهان شده در زاگرس را برای رفت و آمد انتخاب می کردند و امامزادگان خفته در کوه های زاگرس بیانگر این تاریخ است. جاده تاریخی دزپارت به صورت سنگ فرش با دیواره های صخره ای حفاظتی است و در دوره های مختلف تاریخی با نام های نردبانی، پلکانی، دزپارت ، سلطانی، اتابکی، لینچ و بختیاری از آن نام برده شده و ابن بطوطه آن را پنهان ترین جاده کوههای پارس می داند.(8)
جره (Jarreh)
وسیله ای برای عبور از رودخانه که از یک سیم بکسل و قرقره ای چنگال دار (ψ) تشکیل شده است.
زمانبندی
چهارشنبه 9/2/94 |
|
حرکت. ترمینال جنوب |
18:45 |
نماز. کیلومتر 80 تهران- قم |
20:50- 20:25 |
پنج شنبه 10/2/94 |
|
شهرکرد |
3:30 |
نماز. شهر کاج |
5:30-5:5 |
صبحانه. تعاونی |
7:30 |
حرکت |
8:30 |
توقف. انتهای شیب ملایم |
9:40- 9:35 |
توقف. انتهای شیب تند |
11:45- 11:30 |
توقف |
14:45 |
توقف. ناهار و نماز |
16 |
عبور از بازفت (جره) |
17:30- 17 |
روبروی آبشار. شب مانی |
21:30 |
جمعه11/2/94 |
|
حرکت |
7:10 |
توقف. صبحانه |
10- 9:10 |
گذر از رودخانه |
11:45 |
چشمه. خانه روستایی |
12:30- 12:20 |
توقف. ناهار و نماز |
14- 13:10 |
چشمه |
15:15- 15 |
پل خدا آفرین |
17:30- 17 |
حرکت از روستای گزستان |
22 |
شنبه 12/2/1394 |
|
نماز صبح. امامزاده شاه سلطان حسین |
5 |
مجتمع مارال. صبحانه |
9-7:50 |
ترمینال جنوب |
11:30 |
مشروح گزارش:
اسم آبشار آدم را وسوسه می کند… شروع به خواندن گزارش ها که می کنی، همه جا سخن از سختی راه و پرتگاه است، شک می کنی اما می روی!!!!
پرس و جو که می کنی مسیرت همان مسیر کوچ عشایر است و کوچ برای عشایر به معنی زندگی و زنده ماندن است. زندگی عشایر ساده است اما سیاه و سفید نیست، رنگی رنگی است، آمیخته با طبیعت است و به رنگ طبیعت.
منزل به منزل می رویم این راه را و در لحظه لحظه اش دست خدا را حس می کنیم، هر بار که سنگی از زیر پایمان سر می خورد یا سنگی از بالا پرتاب می شود. یکی از خوبی های این مسیر در هماره به یاد خدا بودن است.
آبشار بوینه یا زردلیمه (نیاگارای ایران، عریض ترین آبشار ایران)
روز اول: چهارشنبه
منزل اول: تهران. 18:30 ترمینال جنوب
همه که می آیند یک مینی بوس امروزی هم می آید و پس از چیدن کوله ها با یک ربع تاخیر حرکت می کنیم. طبق معمول دوستان شرح سفرهایی که رفته اند را می دهند و به نوعی معارفه غیر رسمی صورت می گیرد و پس از اعلام سرپرست معارفه رسمی.
منزل دوم: کیلومتر 80 تهران- قم
20:25 در مجتمع خدمات رفاهی و گردشگری ارشیا 25 دقیقه ای توقف می کنیم برای اقامه نماز و پس از آن به سوی قم و سپس کاشان و اصفهان و شهرکرد راهی می شویم. البته شام را نیز در حال حرکت صرف می کنیم.
روز دوم: پنج شنبه
منزل سوم: 3:30 پنج شنبه. شهرکرد
بامداد پنج شنبه به شهرکرد، مرکز استان چهارمحال و بختیاری می رسیم. سرپرست در ابتدای مسیر حضور 5 نفر به عنوان راهنما و مهمان را اطلاع می دهند. این 5 نفر قرار است در انتهای مسیر به گروه ملحق شوند. همچنین جناب صالحی به عنوان راهنما و به نوعی مسئول فنی، قرار است یک حلقه طناب همراه بیاورند تا برای صرفه جویی در زمان از “جره” استفاده نکنیم و گروه با تی رول از عرض رودخانه بگذرد. به شهرکرد که می رسیم مشخص می شود آقای صالحی به علت کسالت انصراف داده اند و 4 نفر دیگر با ماشین شخصی تا “کاج” می آیند و سپس به ماشین گروه ملحق می شوند. به سمت منطقه دیناران حرکت می کنیم و در راه توقفی 15 دقیقه ای برای استفاده از سرویس بهداشتی در پمپ بنزین “سورشجان” داریم.
منزل چهارم: 5:00 . کاج. نماز
نیم ساعتی توقف می کنیم و در مسجد روستایی که اکنون شهر شده نماز می خوانیم و به همراه راهنمایان حرکت می کنیم. با عبور از رستم آباد، کریم آباد و گردپینه به سمت تعاونی عشایر می رویم که مبدا اکثر گروه هاست. چشمه ای به نام “چشمه سلیمان” در میان راه است که راهنمایان دستور توقف می دهند و چند نفری از همنوردان سرِ چشمه می روند. هوا روشن شده و مرتع های سبز و بهاری چشم نوازی می کنند. در این میان بحث بین راهنمایان و راننده البته با شوخی و خنده بالا گرفته، ظاهرا راننده محترم گمان می کرده مقصد شهرکرد است و خود را برای جاده های روستایی آماده نکرده است.
انتهای مسیر جاده 3 شاخه می شود، راه میانی ما را به تعاونی می رساند. گروه های دیگری هم هستند و- ظاهرا که البته بعد می فهمیم دقیقا- آبشار روزهای شلوغی را می گذراند، چرا که بهترین زمان نیمه اول اردیبهشت است.
منزل پنجم: 7:30. تعاونی
یک ساعتی توقف می کنیم به منظور صرف صبحانه و البته مرتب کردن کوله و خارج کردن وسایل اضافی. هوا آفتابی است و گورتکس و بارانی از دور خارج می شوند. آماده می شویم برای حرکت و عکاسان محترم، عکس می گیرند و حرکت می کنیم. ابتدای مسیر شیب ملایم و مثبت است و طبیعت خاص زاگرسی با گون و سایر گیاهان خود رو و چند بوته ای لاله واژگون از ما استقبال می کنند. زردکوه با برف روی قله اش نمایان است در سمت چپ ما. راهنماها جلوتر از ما حرکت می کنند و سرپرست، سرقدم می شوند و جانشین، عقبدار. پاکوب از میان تخته سنگ ها می گذرد، اما تقریبا مشخص است.
منزل ششم: 9:35 . توقف
بعد از یک ساعتی ارتفاع گرفتن به دیواره ای از تخته سنگ ها که می رسیم کوله ها را تکیه می دهیم و 5 دقیقه ای استراحت می کنیم و همنوردان مشغول تعارف خوراکی می شوند. پاکوب را ادامه می دهیم و در دل برای دیدن پرتگاه های وعده داده شده، لحظه شماری می کنیم!!!!!
باز هم جا پای گذشتگان می گذاریم، گذشتگانی که همه کوهنورد و طبیعت گرد نبودند و همچون ما مهمان چند روزه، صاحبان اصلی راه عشایرند، که زندگیشان با کوچ تعریف می شود. پاکوب همچنان شیب مثبت دارد… کوله ها سنگینند چون علاوه بر مایحتاج معمول، آب یک روز را نیز باید حمل کنیم. شیب که تمام می شود به زمینی نسبتا فراخ می رسیم که اولین چادرهای عشایر را می بینیم. همنوردانی که هدایایی برای عشایر در نظر گرفته اند دست به کار می شوند و شروع به تقسیم هدیه می کنند، سرپرست تذکر می دهد که هدایا را تمام نکنید، دیگران هم هستند.
لحظه شماری به پایان می رسد بالای مسیر صخره ای هستیم و باید ارتفاع زیادی را (حدود هزار متر) کم کنیم. صخره ها و کوهها چنان استوار و سر به فلک کشیده اند که سایه خود را بر قسمت هایی از مسیر گسترانده اند. پیچ اول را که طی می کنیم، محو زیبایی مسیر تخته سنگ ها و دیواره صخره ای کوه هستیم، عکسهایی هم می گیریم، پایین تر که می آییم عقبدار مسابقه ای طرح می کند: “به نظرتان از کدام طبقه پایین آمده ایم؟”
(برای ملموس شدن بیشتر خوانندگان محترم را به کارتون میگ میگ ارجاع می دهم☺) مثل میگ میگ کوه را مارپیچی دور می زنیم و هر لحظه ممکن است اتفاقی که برای میگ میگ می افتد برای ما هم بیفتد!!!
دیواره صخره ای را با سلام و صلوات سپری می کنیم، در هر سر خوردنی که نه در هر قدمی دست خدا را حس می کنیم، یکی از خوبی های این برنامه همین است!!! یاد شعر بابا طاهر می افتم (شب تاریک و قدح) و بیت معروف (شیشه در بغل سنگ).
گهگاهی صدای سر خوردن و افتادن سنگ به گوش می رسد، که با دعای حاضرین و غایبین به خیر می گذرد. از محوطه پر خطرتر که می گذریم، در سایه همان صخره های سر به فلک کشیده خربزه ای را که زوج با سابقه گروه حمل کرده اند، نوش جان می کنیم. شیب رو به پایین ادامه دارد، جایی کسی می گفت سرپایینی ها خوشی های زندگی اند… نمیدانم این یکی احتمالا از آن خوشی هاست که آدم را به ورطه نابودی می کشاند☺(البته این جمله به قول دوستان در راستای ادخال سرور در قلب مومنین بود، چرا که این مسیر با تمام سختیهایش به رفتن دوباره و دوباره می ارزد، البته داشتن آمادگی و توانایی بالای جسمی جزء لاینفک پیمایش است)
بعد از صرف خربزه تعارفی مسیر را پی می گیریم، رویش درختان زیبا لبه پرتگاه و سر پیچ ها مناظر بدیعی پدید آورده اند. کم کم از صخره ای بودم مسیر کاسته می شود و زمین پهن تر می گردد و دلها آسوده تر. درختان زیبا و گلهای خودرو از شقایق و بابونه در میان گندم زارهای پراکنده در میان سنگ ها جلوه مسیر را صد چندان کرده اند. شلوغی مسیر هم در این قسمت کاملا نمایان است و چیزی که بیشتر از همه محسوس است، حضور گروههای متعدد اصفهانی است.
منزل هفتم: 11:30. زیر سایه درخت
کمی فاصله میان گروه افتاده همه که دور هم جمع می شوند، سرپرست توقفی 15 دقیقه ای اعلام می کنند و باز هم تقویت قوا، از این قسمت به بعد تقریبا شیب منفی به پایان می رسد، چرا که به کف دره رسیده ایم. در ادامه حرکت با گذر از پیچ دره، بازفت با رنگ نیلی نمایان می شود، رودخانه ای خروشان و پر هیاهو. به سوی آبشار زردلیمه حرکت می کنیم، حرکت در پاکوب ادامه دارد و بخش های انتهایی شیب چندانی ندارند و تراورس می کنیم. یک استراحت کوتاه دیگر در ساعت 14:45 داریم. گرمای هوا و سنگینی کوله ها دلیلی می شود برای جدایی میان گروه. گروهی از همنوردان به همراه سرپرست جلوتر می روند، عده ای به همراه عقبدار، البته عقب هستند و چند نفری در میان.
منزل هشتم: 16:00 . در سایه سار درختان و کناره رود بازفت
گروه اول بعد از جره کمی منحرف می شوند و زیر سایه درختان نزدیک آب برای ناهار و نماز توقف می کنند، گروه دوم هم با استقبال و راهنمایی آقای مسعودی، به آنها می پیوندند. در ساحل رودخانه بازفت، پا را روی شن های نرم که می گذاری خستگی را فراموش می کنی.
بعد از ناهار برای دیدن آبشار می رویم، حالا 10 دقیقه بیشتر با آن فاصله نداریم. البته سرپرست و آقایان کشاورز و کابلی از بالا هم توفیق زیارت آبشار را پیدا می کنند.
منطقه آبشار همچون زمردی سبز بر دل طبیعت تُنُک زاگرسی خودنمایی می کند. زیر سایه انبوه درختان با راهنمایی صدای باشکوه آبشار و خنکای نسیمی که حس می کنیم، مطمئن می شویم راه همین است.
…. و ناگهان آبشار
آبشار که در زاویه دید قرار می گیرد، شوق دیدنش چند برابر می شود و این بار به سوی آبشار می دویم. در منابع تاج آبشار (عرض) 65 تا 70 تخمین زده شده، اما در گزارشی با GPS حدود 150 متر را گفته بودند، هر چه بود زیبا بود، هر چه هست زیباست، بسیار زیبا!!! با ارتفاعی بیش از 40 متر، چنان خروشان که اطرافش مه گرفته به نظر می رسد و مدام قطرات آب پراکنده در فضا را که با صورتت برخورد می کنند، حس می کنی و صدا… چنان مهیب که هنوز حسش می کنی!!!
چند عکس می گیریم و چون زمان نداریم و باید به جره برسیم، سریع بر می گردیم و به خود وعده دوباره رفتن و دیدن می دهیم. بازمی گردیم، پس از جمع کردن کوله ها به جره می رسیم. ساعت 17:30 به محل گذر می رسیم. بومیان منطقه با تسمه های دستباف ما و کوله ها را به چنگکِ آهنی متصل به سیم بکسل می بندد (چیزی شبیه هارنس می سازند) و رها می کنند و چند ثانیه بعد آنسوی بازفت، دیگری تسمه را باز می کند. آقایان عکاس از عبور تک تک همنوردان فیلم و عکس می گیرند. نیم ساعتی طول می کشد تا همه به سلامت می گذرند. به آنسوی بازفت که می رسیم از تخته سنگ های بزرگ عبور می کنیم و جایی که ساحل گسترده تر می شود را برای نشستن انتخاب می کنیم، چند نفری از همنوردان مسیر را ادامه می دهند. سرپرست پس از حساب و کتاب می روند تا روبروی آبشار را بررسی کنند. از این فرصت برای روشن کردن آتش و دیدن فیلم عبور از رودخانه استفاده می کنیم و البته خوردن سیب زمینی های آب پزی که این بار کبابی شده اند. هوا تاریک شده که چند نفری از همنوردان احساس می کنند کسی با اشاره چیزی می گوید، اما صدایی نمی شنویم، صبر می کنیم و سرپرست می آیند. روبروی آبشار برای شب مانی انتخاب شده، ما هم می رویم تا در کنار چشمه چادرها را برپا کنیم.
منزل نهم: 21:30. کنار چشمه. روبروی آبشار
از میان تخت سنگ های عظیم در تاریکی شب می گذریم، فضای زیادی برای برپایی چادر نیست و به ناچار 2 چادر را در یک سوی چشمه و 3 چادر را در سوی دیگر برپا می کنیم. خستگی راه با برپایی چادر دوباره زنده می شود و خواب ما را می خواند☺ و آبشار که در تاریکی شب همچون نهرهای بهشتی به آبشاری از شیر سفیدتر می ماند.
روز سوم: جمعه
روبروی آبشار 7:10
صبح که بیدار می شویم، دوباره آبشار را روبروی خود می بینیم و چند عکس یادگاری ازین طرف بازفت با آبشار آن طرف بازفت می گیریم. چادرها را جمع می کنیم و از چشمه آب بر میداریم و حرکت. امروز هم با ارتفاع گرفتن شروع می شود، راه باریک است و ارتفاع ما نسبت به زمین زیاد، باید با حواس جمع قدم برداریم. در یک قسمت رسما دست به سنگ می شویم. هر از چند گاهی بر می گردیم و با نگاهی حسرت بار با آبشار زیبا وداع می کنیم، آبشار هنوز پیداست. زمین که پهن تر می شود دوباره شقایق و بابونه و گندم سلام می کنند. به بالاترین نقطه که می رسیم گندمزارهای وسیع با تک درخت هایی در میان خستگی را از تن به در می کنند، علی الخصوص که اعلام توقف برای صبحانه هم باشد.
منزل دهم: 9:10. گندم زار
در سایه یکی از همین تک درخت ها می نشینیم و بساط صبحانه را می گسترانیم و البته چای، دست آخر هم تخم مرغ هایی که زودتر از موعد به نیمرو تبدیل می شوند. ساعت 10 حرکت می کنیم، سرقدم سرپرست است و امروز با سرعتی که جدایی میان گروه نیفتد حرکت می کنند. از این نقطه به بعد بعضی تلفن های همراه آنتن داشتند. ادامه مسیر شیب بسیار کمی دارد و عبور از میان گندمزارهای بلند است. ساعت 11:45 کنار رودخانه ای کم عمق می رسیم که برای گذر از آب ناچاریم کفش ها را به در آریم و چنین می کنیم، پاهای خسته از دو روز راه رفتن لذت در آب سرد بودن را بهانه ای می کنند برای دمی استراحت…
منزل یازدهم: قبر آقا
آنسوی آب چند خانه خالی از سکنه است که البته ساکنانش هنوز برنگشته اند و چندین قبر که به گفته راهنما به آنجا “قبر آقا” گفته می شود. قبور نمادهایی از عشایر و ایل بختیاری داشتند، تصویر تفنگی که روی قبر حک شده بود و مجسمه شیر. پاکوب را ادامه می دهیم.
منزل دوازدهم: 12:20 . چشمه. روستا
مراد از روستا البته چند خانه عشایری بیشتر نیست. به خانه که می رسیم، راهنما که ظاهرا با اهالی آن آشناست، می گوید : اگر چیزی نیاز دارید تهیه کنید و چنین می شود که همنوردان کوله بر زمین می گذارند و به سوی خانه می روند. بعد از سلام و احوالپرسی و تهیه دوغ و نان و تخم مرغ (البته همه از نوع محلیش) خداحافظی می کنیم. چشمه ای هم در کنار خانه بود. پاکوب را از کنار خانه ها پی می گیریم و شیب ملایم رو به بالا را طی می کنیم. در مسیر گرو هایی را می بینیم که از شهرهای اطراف از سوی دیگر به دیدن آبشار می روند(خلاف جهت ما).
منزل سیزدهم: 13:10. ناهار و نماز
بعد از شیب های نسبتا ملایمی که طی کردیم باز هم به زمینی مسطح می رسیم با سایه چند درخت که برای ناهار گزینه مناسبی است، توقف می کنیم. پس از 50 دقیقه توقف ساعت 14 به سمت پل خدا آفرین و دره زنده به گور!!! حرکت می کنیم. همچنان آفتاب همراه ماست پر انرژی و با نشاط. با شیبی باز هم ملایم حرکت می کنیم، حدود یک ساعتی که می گذرد، به چشمه می رسیم، آب برمی داریم و در اندک سایه درختان حرکت می کنیم. پاکوب ما را به راه تاریخی دژپارت یا دز پارت می رساند. دره زنده به گور در این راه واقع شده است (ظاهرا در گذشته های دور افراد پیر و بیمار را در این دره رها می کرده اند) شیب باز هم منفی می شود، دیواره های صخره ای بلند در اطراف که بزهای کوهی روی لبه هایی باریک در حال حرکت بودند، گله ای بز کوهی که با حرکتشان سنگ ها به پایین پرتاب می شد. به ناچار صبر می کنیم تا حرکت گله تمام شود. روی تخته سنگ ها هر جا که فکر می کنیم راحت تر است پایین می آییم. دیواره ها چنان بلندند که فضای دره را سایه فرا گرفته، آخرین چشمه هم نرسیده به پل، سمت چپ با آبی گوارا از ما پذیرایی می کند.
حدود ساعت 17 به پل خدا آفرین می رسیم، چندین پله که زمان ساخت آنها مشخص نیست و در 2 قسمت نیز فرسایش پله ها سبب همکاری بیشتر گروه می شود، چراکه باید به آرامی و ترجیحا بدون کوله از این قسمت عبور کرد. پله ها کاملا صیقلی است. رود پرخروش بازفت از زیر می گذرد و البته آرامتر از قبل شده است. کتیبه ای هم در میان پله هاست که تاریخ آن مشخص نیست. به کف دره که می رسیم، دوباره باید ارتفاع بگیریم شیبی زیاد و تقریبا ریزشی!!! سرپرست و عقبدار به همراه چند نفری از همنوردان آرامتر می آیند، شیب نسبتا زیاد است و پس از آن کمتر می شود حدود 2-3 ساعتی راه تا روستای گزستان داریم. شیب ها را که پشت سر می گذاریم، بخش اندکی از مسیر تقریبا تراورسی است و پس از آن جاده روستایی، البته عبور از گندمزارها همچنان ادامه دارد. آفتاب تقریبا غروب کرده که به روستا نزدیک می شویم. بازفت نیلی در سمت چپمان ما را بدرقه می کند. به روستا می رسیم و مینی بوس منتظر است. در روستا اندکی گردش می کنیم، هوا کاملا تاریک است، سایر همنوردان به همراه سرپرست و جانشین می رسند. ظاهرا مشکلاتی برای یکی، دو همنورمان پیش آمده، که سبب تاخیر شده است. حدود ساعت 22 از روستا حرکت می کنیم و در میانه راه توقفی در درمانگاه داریم. راهنماها را که خودرویشان در شهر کاج پارک شده، می رسانیم و به سمت تهران حرکت می کنیم.
روز چهارم: شنبه
منزل چهاردهم: 5:00 . امامزاده شاه سلطان حسین
در میانه راه کاشان و نطنز و در روز میلاد حضرت علی (ع)، امامزاده ای با صفا که اتفاقا زواری هم از راه دور دارد و بیرون امامزاده چادر زده اند. حدود 20 دقیقه ای برای نماز توقف داریم و باز هم حرکت….
منزل پانزدهم: 7:50. مجتمع مارال
هوا روشن شده و همنوردان بیدار، به مناسبت میلاد حضرت علی (ع) یا شاید بهانه ای دیگر مهمان جانشین هستیم، به صرف صبحانه. خوردن یک صبحانه مفصل و دلچسب بعد از یک برنامه سنگین که تا ساعت 9 طول می کشد. (جانشین متشکریم) پس از حرکت جلسه مختصر انتقاد و پیشنهاد هم برگزار می شود.
جاده قم- تهران که به پایان می رسد تقریبا سفر هم به پایان نزدیک می شود…
منزل شانزدهم: 11:30 . ترمینال جنوب
خداحافظی می کنیم و به صحت و سلامت به خانه بازمی گردیم (خدا را شکر به عدد دانه های گندمی که دیدیم و صد البته بیشتر)
منابع:
(کویرها و بیابان های ایران. http://www.irandeserts.com)
شهرهای ایران. جلد1. تهران: بنیاد ایران شناسی، 1389. ص. 256-254
جعفری، عباس. گیتا شناسی ایران. جلد 3. تهران: موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتا شناسی، 1379. ص. 961
همان. ص. 1094.
گیتا شناسی ایران. جلد 3. عباس جعفری. تهران: موسسه جغرافیایی و کارتوگرافی گیتا شناسی، 1379. ص. 101.
http://hamgardi.com
زنده دل، حسین. استان چهار محال و بختیاری. تهران : نشر ایرانگردان، 1377. ص64.
ایرنا
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.